نقیضه‌جات

سبک مغز

آفرین

برای خدمت بهتر سپردم
دو سه پستی به یار نازنینم

حریر آفتاب

بس که بوسیده مرا گرمای خورشید جهان
شد از این گرمای عاشق کُش تن من خیس آب

تعامل باوران

حکایت یوم‌الگفتگو در عهد باران آتش

هر دم خواب صلح نوبل دیده و تیر و تپانچه در جیب بی‌بی گذاشته و مرکب خودنویس میز تعامل ایرانیان را پر می‌نمود.

گوش شیطون‌کر

فال خونین

رقیبانی با چشم و ابروی رنگی و نظری تنگ به اندازه‌ی سوراخ جوراب داری. به صورت‌شان ننگر که سیرتی دیو مانند دارند.




عنوان