هرکس که شما را مقابل بانک میبیند تصور میکند شما اول صبح که بیدار شدهاید یک در را اشتباه رفته و حالا بهجای اینکه مقابل روشویی باشید مقابل بانک ایستادهاید.
در ساعت ۲۰:۳۰ درحالیکه هنوز اخبار ۲۰:۳۰ای نبود و کسی هم منتظرش، عملیات دریایی شروع شد. ناوچه پیکان در ضلع جنوبی اسکله با گفتن «خیس نشید که دارم میام» پهلو گرفت.
من با اعتمادبهنفس میگفتم: «امشب قراره بترکونیم!» و مدیران میگفتند: «بله، ترکوندی… ولی بودجه رو!» مهمان ویژهی من همیشه یک نامهی فسخ قرارداد بود؛ نامهای که بیشتر از هر ستارهی مهمان برق میزد.
پدرمان میگوید بد نیست یک بچه هم به ما اضافه شود، تا ما هم یک ماشین ببریم. مادرمان میگوید حالا فکر کن بتوانیم در طرح شرکت کنیم و بر فرض هم در قرعه کشی برنده شدیم، پول نجومی ماشین را از کجا بیاوریم؟