لاکپشت دهان گشادش به چوب وصل بود و داشت فکر می کرد بگوید یا نه ! ناگهان یادش آمد که مسافران بیمه اند و بی درنگ گفت : پنج انگشت میشه یه وجب.. زن مش رجب... و هر هر کنان به زمین افتاد و لاکش شکست
«ما نشستنکی، سرپا، رو کاغذ، با وجود تقلب، بدون وجود تقلب، همه جا، همهجوره... این دفعه به خود خود بابا رأی خواهیم داد. چرا که پس از اعتصاب غذای کشنده، دل سنگ برای بابا آب میشه، چه برسه به ما که باهاش توی حصر بودیم و کلی خاطره داریم با هم»