خب خفه شو بزار بخوابیم دیگه!
۱۱:۰۴ ق٫ظ ۰۳-۰۶-۱۳۹۵
از صبح خروس خون اینجا جای سوزن انداختن نیست. محمدرضا و فرح جلوی آرامگاه من ایستادهاند و به مهمانهای خارجی خوش آمد میگویند. در حین خوش آمد گوییها ناگهان محمدرضا چشمش به هویدا میافتد و او را صدا میزند و میگوید: " امیر عباس آنقدر پیپ نکش! ممکنه این شاهزاده ژاپنیه تو رو با بابای پسر شجاع اشتباه بگیره ها!