نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (8)

مادر رو ببین، دختر رو بگیر

این شکست عشقی برای مدت طولانی (حدود ۲۰ ساعت ۴۵ دقیقه) مرا از فکر ازدواج و هرگونه جنس مونث خارج کرد.
البته این که عمه‌ت در این مدت رخت‌خوابش را جلوی در دستشویی پهن کرده بود و نمی‌توانست حتی یک نوک پا دنبال من به خواستگاری بیاید هم بی‌تاثیر نبود.

سوغات زندگی

زیر مشتای اونا له پوزِ اسراییل می‌شه
دولت غصبی با یاری اونا تعطیل می‌شه

فتوکاتور

آرزوی بچگی

نامه‌ای از سر گلگی برای خواستگارهای رد کرده

ای نازنین نازی، کم ناز کن ننه! پیر شدی

حاضر است چایی لب‌سوزی که مادرت دم کرده و خواهرت ریخته را از دست تو بگیرد و بخورد تا گرمابخش معده‌اش باشد؛ ولی دخترم دست از سر فانتزی‌های اسکلانه‌ات بردار و الکی پسر مردم را رد نکن.




عنوان