از وقتی دکتر واتسون ازدواج کرد و صاحب زن و زندگی شد، شرلوک هلمز روزهای سختی را در تنهایی خودش پشت سر گذاشت. چون خانم هادسون هم که خیلی وقت بود با پلاک عبور موقت تردد می کرد، بالاخره شرلوک را تنها گذاشت و به دیار باقی شتافت
روز مقرر رفتم تا شروع کنم. چندتا ورقه دادن دستم و گفتن از اینا کپی بگیر حسی که داشتم حس یک کارگر کله پاچه ای بود که دستش تا آرنج رفته بود تو روده بزرگه گوسفند...