عمه ام چون مادرم دعوتش نکرده حسابی ناراحت است و حرفهایی به مادرم زد که معنی همه ی حرف ها را نمی دانم ولی بعضی وقت ها آدم بزرگ ترها موقع رانندگی به هم می زنند
این حزب اینگونه بود که خودشان کاندید میشدند، خودشان انتخاب میکردند، خودشان رأی میدادند، خودشان انتخاب میشدند، خودشان خوشحال هم میشدند از رأیی که آوردهاند، حتی خودشان میریختند در خیابان و بعضاً خودشان ساندویچ هم گاز میزدند
کاپیتان که نه تاریخ خوانده بود و نه جغرافیا بلد بود و نه حتی می دانست نباید یک ایرانی را تهدید کند، همانجا وسط زمین و آسمان دستی را کشید و از زیر صندلی قفل فرمان را برداشت و رفت وسط راهروی هواپیما چند تا حرفِ بی تربیتیِ آبدار زد که خوشبختانه چون آنجا نبودیم، نمی دانیم چه گفت و چه شنید!
راستش الان که فکرش رو میکنم به خاطر امور اجرایی در این دورهی حساس، بهتره که با یک سفر داخلی سر و تهش رو هم بیارم. صبح یکی رو بفرست ترمینال واسه شیراز يا اصفهان بلیط دوسره بگیره