شکار پادشاه در زمستان

آورده اند که …..

حاکم داخل شد. دید در خانه جز قالی کهنه‌ای و روانداز وصله‌خورده‌ای چیزی نیست. حاکم گفت: در این سرمای سوزان چگونه با چند پارچه‌ی پاره سر می‌کنی؟ درویش گفت: به سختی! حاکم گفت: عجیب است، زیرا من با کلیدم تمام کشور را گازکشی کردم، چرا بخاری روشن نمی‌کنی؟ درویش دست بر سر کوبید و گفت:تو گازو شب زمستونی قطع کردی مردک!

پیشنهاد راه راه برای علاقه مندان کتاب طنز

«لبخند غیرمجاز» مجاز شناخته شد!

راستش ترانه ها مث بچه ی آدم می مونن هیشکی دلش نمی آدش که بچه هاشو از خودش جدا کنه، اما چاره ای نیست. اون حس هفته ای یکی دوبار سراغت می آدش و تو هفته ای یکی دوبار دلت تاپ تاپ می زنه و واسه یکی دیگه می میری.

ورژن جدید نمایشنامه هملت

آقازاده ی دانمارکی!

تو که غریبه نیستی داداش ولی از تو چه پنهون همین دیشب آقای خدابیامرزم اومد تو خوابم و بعد اینکه چنتا ترکه داد بشکونم گفت: پسرم! بدان و آگاه باش که در زندگی، شده ضامن نارنجک بشو ولی هیچوقت ضامن وام بانکی نشو.

شعر طنز

“من یار نیمه راهم…”

هر روز یک گشایش، با گفتگو و سازش
هی پاره گشته ام چون، روبان افتتاحم!




عنوان