روایتی از بازار سیاه انتخاب اسم تا انتخاب رشته

رشته‌ی فرد به از دولت اوست

لبته تا قبل از آن هم زنان فیسوی کدخدا میگفتند ما میخواهیم مثل مهناز قلی خان مظفر، بچه مان را پشت کوه به دنیا بیاوریم و هرچه صغیر و کبیر میگفتیم وسط کویر لوت را چه به کوه؟ گوششان طلبکار بود. دست آخر هم برای وضع حمل یازده ماه زودتر با خر و اشتر راهی بلاد دور می شدند.

تابستان خود را چگونه خراب کردید

پوشک و مشما!

در حالت افسرده و ناجوری بود
وضع دهنش خراب و سانسوری بود
هر روز دو تا مداد HB می خورد
بیچاره گمان کنم که کنکوری بود

هیولای کنکور

اکنون به ذهنم آمده یک فکر عالی
طرحی برای مشکل مجهول کنکور

پیتزا و کوکا می دهم نه کیک و ساندیس
بنده اگر روزی شوم مسؤل کنکور




عنوان