دروایش حوزه هنری

نامه یک پسر به یک پدر

پیچاندمشان! خخخ

پسر کو ندارد نشان از پدر، خاندان نبوتش گم شد! بالاخره ما زیر دست شما بزرگ شدیم و اگر نتوانیم بپیچانیم که خیلی ضایع بازی است.

چگونه بر مشکلات خود فائق بیایید

بزنید به دل وارونگی هوا

سوار دوچرخه بشوید و سعی کنید پشت اتوبوس های شرکت واحد قرار نگیرید تا از تماشای پدیده وارونگی هوا لذت ببرید.

ملاقات روزگار با سعید و پیام

جنگی که کت قهوه‌ای به پا کرد

با ورود پیرمرد همهمه اتوبوس خوابیده بود. اما همهمه تبدیل به جنگ درونی شده بود. پیام این سکوت را دوست داشت اما آرزو می‌کرد که کاش سعید بیدار بود و با هم این شرایط را تحمل می‌کردند.