نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (7)

سارای زندگی من

به نظرم اسهال و استفراغ زیادی برای دیدار اولمان بی‌کلاسی بود برای همین گفتم: «خیارِ خونش رفته بالا»
درحالی که متفکرانه نگاهم می‌کرد گفت: «سابقه‌ی خیار خون توی خانواده داشتین؟»

نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (6)

ملیحه که بود و چه کرد؟!

مادربزرگت که پیشتر گفته بودم چقدر ارادتمند ایرج میرزای خدابیامرز است، با کمی ابتکار و تلفیق روش ایرج و بروس‌لی، خواهرم را با دلو از چاه فلک‌زدگی بیرون کشید و آن‌قدر زد تا خواهرم با خون جاری شده از دماغش پای برگه‌ غلط کردمی که مادرم تهیه کرده بود را امضا کرد

فالی برای فرزندآوری

اجر صبر

خواجه می‌گوید خاک برسرت که از لذت پدر/مادر شدن خودت را محروم کردی و به نادان‌هایی که همه جا گفتند «فرزند کمتر زندگی بهتر» گوش سپردی، که حالا مجبوری هی لب بگزی.

اندر احوالات سهل‌گیری‌های ابتدایی عشق لامروّت

که عشق آسان نمود اول…

پس از آن نگاه اول، گوشی به دست روزی ۵۷۳ بار (یا کمی کمتر و بیشتر) مترصد سایت ثبت‌نام وام ازدواج بودیم که چشممان به پیام «در استان شما هیچ بانکی دارای اعتبار نیست» خشک شد؛