بیشتر ایام سال بچهها به دلایل مختلف که برای شما روشن و برای ما چون شب تار بود در کنارمان نشستند. ما با یک نت دربهداغان و اعصابی بس داغانتر در حال آموزششان بودیم.
یه کم آرومتر خانومم میشنوه فکر میکنه دارم از زیر کار در میرم. مافیا چیه؟ خانم! صورتم رو ببین زرد شده، گشنمه! تشنمه! نمیدونم دیگه چی بگم ببخشید! (مرد بهعلت گریه نتوانست به صحبت خود ادامه دهد)