چرخش روزگار یک اولین دیگر سر راهم قرار داد و این اولین باری بود که میخواستم به شب طنز انقلاب یا همان نطنز بروم. آن هم بعد از حدود دوسال فراز و نشیب داشتن در باشگاه طنز انقلاب!
در برابر این هجمهها، هنرمندان ایران از هر نقطه کشور و با هر تخصصی تصمیم به مقابله و روشنگری گرفتند و صحنههایی به یادماندنی را رقم زدند. یکی از این صحنهها، برپایی نمایشگاه کاریکاتور «به خاطر یک مشت دلار» بود که به همت انجمن تجسمی انقلاب و دفاع مقدس و جمعی از هنرمندان حوزهی تجسمی در مجتمع فرهنگی هنری اسوه برگزار شد.
از زمانی که اعتراضات و اغتشاشات در ایران به وقوع پیوست، رسانههای خارجی در پی آن بودند که فضا را به گونهای جلوه دهند که گویا کار برای نظام تمام است. آنها در این راه از هیچ دروغی دریغ نکردند و هر آنچه که در چنته داشتند را به میدان آوردند و همچنان میآورند.
من هم کتک مفصلی خوردم و گردنم به شدت آسیب دید. با نام مستعار «گردنشکسته فومنی» شعری سرودم و برای هفتهنامه توفیق فرستادم. هم چاپ شد و هم توفیق پیدایم کرد. صبحها درس میدادم و بعدازظهرها در توفیق مشغول بودم.