عمه اقدس و آزادی مطبوعات

ماجراهای عمه اقدس(۱)

مثلا یکبار دستور داد که بریزن تو دفتر سایت تابناک و اونجا رو درب و داغون کنن. الان اما فرق می کنه و سعی داره ژست محترمانه بگیره؛ به همین خاطر به جای اینکه خودش چماق به دست بگیره، گیر می ده به قوه قضاییه که شما چماق به دست بگیرید! نامه ها رو به این بهونه که به دست رییس قوه قضاییه می رسونم از عمه اقدس گرفتم و برگشتم خونه خودمون.

معرفی کتاب او یافت مرا در رادیو معارف

سفرنامه نمکین پیاده روی اربعین

دفتر خاطرات را بازکردم و زیر فصل “نجف” نوشتم:«انا خادم الحسین» یعنی من به شما کاری ندارم که از کی تشکر می کنید؛ شما؟ طرف حساب من که شما نیستید. اصلاً اِنّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ الله لانُریدُ مِنکُم جَزاءَ ولاشُکوراً…

سرک کشیدن توی پیغامگیر تلفن ترامپ

ناصرالدین شاه هستم!

شب اومدی خبرم کن ببینم من بیشتر فحش بلدم یا تو؟ شاید یه چیز جدید یادگرفتم به درد نایب رییس مجلس خورد... اینا که سر جاشون نمیشینن!

برنامه های پسر شجاع برای کاخ سیاه

حاجی فیروز و پسر شجاع

حتی کلیدساز محل که دو ریال از طلبش را وصول کرده بود، باز بر جام حاجی فیروز دل بسته بود.
حاجی فیروز کاری به این کارها نداشت. میخواست صندلی و کاخ سیاهش را بدهد برود که راحت بشود. اما چه کسی جرات داشت صندلی حاجی فیروز را بخرد؟

نقدی بر فیلم اعترافات ذهن خطرناک من به بهانه توزیع در شبکه نمایش خانگی

اعترافات ذهن کچل او !

مرد از طریق شاگرد اتوشویی آدرس منزلش را پیدا می کند ولی وقتی به داخل خانه اش می رود با یک خانه ی نیمه سوخته مواجه می شود. کارگردان در این جا می خواسته این پیام را منتقل کند که بالاخره خانه ی خلافکاران آتش می گیرد حتی اگر مظلوم باشند. اما بعدا که می فهمیم خانه عمدا توسط افرادی سوخته کلا گند زده می شود به پیام اخلاقی.




عنوان