گاهی مجبور میشوم برای دقایقی از توهم «مثلا الان صدسال پیش است و من دارم میروم از چشمه آب بیاورم» بیرون بیایم، پایم را از توی چالهای بیرون بکشم، «چادری» را جمع کنم توی بغلم و بدوم تا به بقیه برسم. اتفاقا شاعر هم میفرماید کار هر بزرگواری نیست خرمن کوفتن! که به اینجا ربطی ندارد. همینطوری یادم افتاد.
دیگر لازم نیست بساط سیخ و سنجاق را کف خانه رها کرده و از این ته مههای پارک به آن ته مههای پارک بروید. بلکه با نصب اپلیکیشنهای ساقیآنلاین، ساقی، جنس موردنظر را در واحد و با بستهبندی منحصر به فرد تحویل میدهد.
بشنوید از جادوگر پدرسوختهای که آنطرفتر بود و کارش هم این بود که به بهانهی واردات، ارز ۴۲۰۰ تومنی میگرفت و در بازار آزاد میفروخت و ثروتی به هم زد و خلاصه گاوی بود برای خودش
خرگوش جواب داد: «میخوام استراحت کنم تا لاک پشت بیاد و به آرامی از کنارم رد بشه و من پند و اندرز بگیرم که آهسته و پیوسته رفتن بهتر از تند رفتنه.» کفتار دیگر گفت: «پولش رو بده. هر کار میخوای بکن.»