ملاقات روزگار با سعید و پیام

جنگی که کت قهوه‌ای به پا کرد

با ورود پیرمرد همهمه اتوبوس خوابیده بود. اما همهمه تبدیل به جنگ درونی شده بود. پیام این سکوت را دوست داشت اما آرزو می‌کرد که کاش سعید بیدار بود و با هم این شرایط را تحمل می‌کردند.

برنامه است و مجری‏‌اش!

از مجری‌هایی استفاده کنید که کودکیِ متفاوتی داشته‌اند، از همان دماغ آویزان‌ها و بچه تخس‌هایی که هیچ کس حریفشان نبود و هر چقدر کتک می‌خوردند، می‌گفتند دردمان نیامد. اینها مجری‏‌های موفقی خواهند بود

یک پس گردنی و یک ضربه دولیوچاگی

حالا چی بپوشم؟!

ترامپ بلند بلند خنده شیطنت‌آمیزی کرد. طوری که شیطان درونش ترسید و گفت خیر نبینی چه طرز خندیدن است زهره ترک شدم . من باید پیش تو لنگ بندازم خیر ندیده.

گفتگوي انتقادي بوقلمون با گوسفند

نه به حلیم صبح جمعه

گوسفند: ببین یه آشنا دارم میگم برات هشتگ «نه به حلیم بوقلمونِ صبح جمعه» بزنه، یه جا هم جلوی وانت برات سراغ دارم اکازیون، اونم مهمون خودم باش.

به زرویی نمی‌آمد…

کسی که «تذکره المقامات» را با آن نثر قدیمی و چفت و بست دار نوشته و به قدری آنطور گل کرده و باعث شده بود تا بعد از آن هرگونه تلاش دیگران برای نوشتن تذکره عبث جلوه کند، چیزهایی نوشته بود در «غلاغه به خونه اش نرسید» که در نگاه اول سادگی‌اش مثل پتک می‌خورد توی صورت مخاطب.




عنوان