در سکانس انتهایی فیلم مسئول خرید جمعیت...(جمنا) را میبینیم که در میدان میوه ترهبار دارد برای نشست بعدی موز میخرد. لابلای کارتن موزها نامه آن مانکن را میبینیم که بعنوان کاغذ باطله استفاده شده است.
درست وقتی که زن و شوهر در پارک نشسته اند و زن دارد این ماجرا برای شوهرش تعریف میکند یکدفعه صدای یک بچه می آید. مرد و زن بچه ای را داخل یک ساک در زیر نیمکت پیدا میکنند.
فلاش بک میخورد و میفهمیم که از قضا این بچه, پسر همان مرد بازاری از یک زن صیغه ای اش است و زن بخاطر حفظ آبرویش و از ترس تهدیدات مرد بازاری او را سر راه گذاشته!
مالکان پلاسکو بخاطر ورشکستگی مغازههایشان را بعنوان مسکونی اجاره دادهاند. در این واحدها افراد مختلفی همچون معتاد، تعمیرکار تراکتور، دانشجوی ستاره دار، کارمند تعدیل شده، دختر پشت کنکوری و... زندگی می کنند!
اسدوالله خودت که از همه چیز با خبری، می دونی بخشیدن بحرین برا من خود خودکشیه، اما چه کنم که شاید با این کار بتونم همچنان ژست بین المللی عینک آفتابی که از آبادان برام آوردی و صورتم رو به صورت سه رخ جلوی دوربین میگرفتم رو حفظ کنم و روابطمون رو با اعراب بهبود بدم...
انتشار عکسهای مناطق توریستی مقصد در صفحات مجازیتان ـ حتی اگر پایتان هرگز به آن مناطق نرسد ـ و گفتن جمله «اصن من دیگه تو این مملکت کوفتی نمیمونم» قبل از سفر حتماً توصیه میشود.