قصه های جزیره| پرواز پرستوها

داستان جزیره گنج(ورژن وطنی)- قسمت ششم

قصه های جزیره| همش پنج تا؟

-زده زنش رو کشته. من فکر می‌کردم اینا هنوز ماه عسلن! خبر نداد برگشته. گند که می‌زنن تازه میان سراغ من!
- پس میشناسیدشون
-آره آشناست. حالا برم ببینم می‌تونم درستش کنم.

داستان جزیره گنج(ورژن وطنی)- قسمت پنجم

قصه های جزیره| یه شغل آبرومند لطفا!

منشی با تق تق در و کفش‌های تق تقی وارد شد: آقای نعمت‌زاده، خانم نعمت‌زاده گفتن اون نامه‌ای که اون‌یکی خانم نعمت‌زاده باید واسه بحث واردات دارو می‌زدن، به دست آقای نعمت‌زاده که تو انبار دارو ان نرسیده. چیکار کنیم؟
-نامه رو برسونید به دستشون.

داستان جزیره گنج(ورژن وطنی)- قسمت چهارم

قصه های جزیره| جاده‌ها بوی تو را می‌دهند!

میزبان، رئیس شورای جزیره بود. بعد از صرف شام چند نفری دورمان را گرفتند و تا خود صبح نوشیدنی‌های مزین به آرم حلال خوردیم و گپ زدیم.




عنوان