از تعدد شموع عیان بود کسی بیحاجت از درش باز نگشته. اصلا سقاخانه هم سقاخانههای فرنگی! حوایج همایونی ما را سقاخانه های کوچه و بازار برنخواهد آورد! مخصوص بیسوادان گریگوری واپسگرای مرتجع است آن سقاخانههای سیاه. رفتیم تا به حاجات خویش شمعی برافروزیم که گفتند کیک تولد ملکه است و این شموع به عدد سنوات عمرشان است.
چند لحظه بعد در اصلی باز شد و مردی شبیه به گروهبان گارسیا با احترام آنها را به داخل خانه باغ دعوت کرد، جایی که «مستردوک» با نگرانی ساعتش را نگاه می کرد.