ز کرامات فراوان تو این ما را بس
شب یلدای توافق، شب احیای تو بود
مثل پروانه، ظریفی که به دورت میگشت
سخت میسوخت ولی عاشق گرمای تو بود
شادیاش دیدن لبخند و سلامی از تو
غصهاش دست تکان دادن و بایبای تو بود
بچه به دنیا آمد، اما چون نارس بود باید دو سه ماهی توی بیمارستان زیر نظر پزشکها میماند تا تلف نشود. توی این چند ماه مش اسماعیل یک پایش بیمارستان بود و یک پایش مغازه.