کار هر مراجعه کننده را سریع انجام ندهید. به او بگویید چون از او خوشتان آمده، برود و فردا بیاید. یا بگویید دلتان برایش تنگ می شود برای همین تا یک هفته هی بیاید و برود.
اق کمال، راننده ی اتوبوس: یره تو دیگه کی هستی! خو همی ام پرسیدن دِرِه؟ به نظر مو هردو بهترن. الان از رکود رد شُدِم، بیکار هم نَدِرِم، فقط کنسرت کمه تا مردمه مشد، به عنوان بی مشکل ترین مردم دنیا شناخته بِرَن و کتاب گینس، ثبتشان کُنِه.
بفَمی، نفَمی مو خودُم هم یکمی استعداد خوانندگی دِرُم، فقط منتظرم مجوز بگیرُم.
بیستم مهرماه سال 2530 شاهنشاهی
از صبح خروس خون اینجا جای سوزن انداختن نیست. محمدرضا و فرح جلوی آرامگاه من ایستادهاند و به مهمانهای خارجی خوش آمد میگویند. در حین خوش آمد گوییها ناگهان محمدرضا چشمش به هویدا میافتد و او را صدا میزند و میگوید: " امیر عباس آنقدر پیپ نکش! ممکنه این شاهزاده ژاپنیه تو رو با بابای پسر شجاع اشتباه بگیره ها!
در نویسندگی تواضع داشته باشید چون که آدم متکبر، به لحاظ فنی هم توانایی نوشتن را از دست می دهد. با همه آدمهای اطرافتان ارتباط برقرار کنید و با پدربزرگ، مادر بزرگها یا فامیل حرف بزنید و با جزئیات از ریز زندگیشان سوال کنید. هر چیز جزئی کم اهمیتی که او می گوید مهم است چون به عالم ذهنی این آدمها نزدیک می شوید.