نسخه اصلي يك قصه خيلي كُهن

دو لاشخور و یک کفتار

گاو نگاهي به جثه‏ خودش و چشم‌هاي لاشخور انداخت و گفت: من دوبرابر كرايه را مي‏دهم، تو بگو بُرديمش، من هم مي‏گويم بُرده‌‏شده‌‏ام. اين هم شيريني بچه‏‌ها!

داستان خانواده بزی که با جامعه جهانی دوستند

درس مهمان نوازی

حبه انگور وقتی داشت میرفت گفت:«هلوشو بگیرم تا لیموشو؟» وقتی این جمله را گفت، شنگول سر حبه انگور را از پاشنه در اتاقش با دمپایی ابری نشانه رفت

خاطرات له شدن زیر چرخ های توسعه

بزرگی می‌گفت!

پدرم تشخیص میدادند که خوردن قاقالی‌لی و خروس قندی موجب تخریب امنیت ملی دندان ها و همچنین تشویش اذهان عمومی بچه های کوچه میشود، ما هم میپذیرفتیم و پول تو جیبی و عیدی های ما برای خودمون(با تأکید) در صندوق ذخیره ی درماندگان ذخیره میشد

محمدعلی‌شاه و مشروطه

آدم کشتن!

درحالی که به خارش نواحی شکم ادامه و با خمیازه لوزه‌المعده همایونی را نمایش می‌داد، به سمت پنجره رفت. تصمیم گرفت حالا که دهانش باز است یک چیزی بگوید که حیف نشود. فلذا گفت: این هوا جان می‌دهد برای آدم کشتن




عنوان