عمه ام چون مادرم دعوتش نکرده حسابی ناراحت است و حرفهایی به مادرم زد که معنی همه ی حرف ها را نمی دانم ولی بعضی وقت ها آدم بزرگ ترها موقع رانندگی به هم می زنند
چند لحظه بعد در اصلی باز شد و مردی شبیه به گروهبان گارسیا با احترام آنها را به داخل خانه باغ دعوت کرد، جایی که «مستردوک» با نگرانی ساعتش را نگاه می کرد.