من عاشق وزیرها و مدیرهای این دولت هستم. یک چیزی می گویم یک چیزی می شنوید! یعنی اینقدر اینها گوگوری مگوری و بانمک و لُپکِشانی هستند که آدم حیفش می آید دست به آنها بزند،
عاقد: آیا وکیلم شما را با مهریه رفع تحریم ها و یک عدد ایرباس که بوی نویی می دهد و یک جلد برنامه جامع اقدام مشترک و ۲۳ هزار شاخه سانتری فیوژ قیچی شده و دو هزار و ۱۶ عدد سیمان درجه یک به عقد کدخدا در بیاورم؟
موگرینی: عروس رفته گلابی بیاره
آخر با آنسیم سبزِ رنگِ جیغ مگر میشد حرکت کرد و کسی متوجه نشود؟!
نفس عمیقی کشیدم و مثل کسی که میخواهد جنایتی مخفیانه انجام دهد، در حرکتی نامحسوس صندلی هارا طی کرده و به ردیف چهارم رسیدم و همان جا نشستم.این طور اگر به هر ردیف نان اندازه کف دست هممی دادندباز به من می رسید
اندکی از مراسم گذشته است، شدت باران توجه ام را به سمت حیاط جلب می کند، باران مانند شیلنگ آبی که تا آخر باز شده است، به پلاستیک پوشاننده تعمیرات دیوار جانبی راهرو می خورد و مثل جوی آبی روی آن به راه می افتد. ظاهرا این بار باران است که با نطنز لج کرده است، اما مخاطبین همیشگی نطنز حاضر هستند و جمعیت سالن، الان که حدود نیم ساعتی از آن می گذرد از حدود دوسوم سالن گذشته است.