شعر طنز : سلبریتی درپیتی
۹:۳۱ ق٫ظ ۱۵-۰۲-۱۳۹۸
یک هنر پیشه درپیتی
در اینستا شده سلبریتی
بهر تخریب، مثل بیل و کلنگ
می کند بازنشر هر چه جفنگ
فکر او سیکل و مدرکش دیپلم
ذات قُطام و ظاهرش یانگوم
مغز دارد حدود یک ارزن
می زند جوش روسری من!
دوست دارد اگر شود گهگاه
یک سری هم رود به ورزشگاه
چون فقط صاحب دهان باشد
حرف مفتش سر زبان باشد
آریایی شعار و ژرمن زا
کرده در اینستا عجب غوغا
در تقلا برای دیده شدن
شده افشارِ اصلِ سوپرمن
دیده چون خیل فالوئرها را
به خیالش شده چگوآرا
شهرت او اگر چه افشار است
در قساوت شبیه قاجار است
یاوه هایش خوراک آشوب است
ادعایش همیشه مکذوب است
شده بی مزه بسکه گفته دروغ
مثل ترکیبی از دلستر و دوغ
هرکه هرجا ترور مِرور کرده
نغمه ی یاری اش برآورده
خیل داداشیان زندانیش
قاتلند و منافق و درویش
با افاضات گاه و بی گاهش
به اوین ختم می شود راهش
بسکه جولان برای شیطان داد
آخرش خون به گردنش افتاد
داد دیوانگی به دستش کار
گشت آخر به دادگاه احضار
دید قاضی که صبر لبریز است
گوشیش را گرفت چون جیز است
گفت اینک خودت ته چاهی
ناله سر کن هر آن چه می خواهی
رُک بگویم که تو ز بس پستی
دست ابلیس را ز پس بستی
می رود در رگت نالوکسانت
می شود آخر سر آفتِ جانت
راه تو می رسد به خاتمه اش
آخرین فیلم تو: “محاکمه اش”
بسیار خوب و به جا