حکایت آن گند که میم.خ به بیخ‌دیواری مردم زد

دم خونه‌ی بزرگان

حسن افزود: «نکن ممد. ننویس. هی ضایع‌بازی درنیاور. یهو نظام بهت گیر می‌دهد. بقیه هم می‌خندند!» ممد گفت: «کردم! به شما هم از الکی گفتم که می‌روم تهران. برداشتم یک نامه به نمایندگی از آزادگان برای نظام نوشتم تا به‌ حرمت من که در واقع نماینده‌ی آزادگانم، حصر را تمامش کنند. هیشکی هم نخندید.»

شعر طنز

دوباره برگشتی!

ز شاهکار جدید قرار با توتال
به دوره ی قجر بدقواره برگشتی

به غرب برده ای آری کلید مخزن نفت
همین که رهن نمود و اجاره، برگشتی

جوابیه‌ای بر شعر آقای اسماعیل امینی

ای بی‌خبر ز علت نقد مدام ما

تخریب و تهمت است تمام تلاش شیخ
کتمان عیب او، عمل مستدام ما

با آن تخلفات، به ما ظلم کرده‌اید
خواهد گرفت دست خدا، انتقام ما

نظرات مردم پیرامون انتخابات روز جمعه

آخیش… سایه جنگ رفت…

کلی کوکتل مولوتف درست کرده بودم که بعد از انتخابات بریزیم تو خیابونا، چند تا سطل آشغال و اتوبوس آتیش بزنیم. اما نتیجه ی انتخابات یه چیز دیگه شد و الآن همشون رو دستم مونده. تا چهرشنبه سوری هم که خیلی مونده.




عنوان