سند صد و پنجاه صفحه ای

کارآموزها

چگونه یک فرار خوب داشته باشیم

توی هارد اعلی‌حضرت

رضا پهلوی گوشه ای  در یک قهوه خانه بین راهی در کشور غربت، نشسته است. و با مقداری تف سیبیل خود را تاب می دهد و انتظار می کشد. گهگاهی هم یک نگاه پنهانی به هاردی که در دستش هست، می اندازد.

بداهه ی شاعران راه راه

مرثیه ای برای مشا

رفتی ولی همیشه کنارم نشسته ای
بوی تن تو می دهد این دور و بر هنوز

با اینکه سوم و شب هفتت گذشته است
خوابم نمی برد پسرم تا سحر هنوز

قطعه ی شب عید

چانه‌اش تا زمین بیاید کِش!


با چلو اختلافمان بسیار
با خورش اختلافمان فاحش

گشته ام خانه را و پسته که هیچ
نیست حتی کمی نخود کشمش




عنوان