روایتی از سیل آق‌قلا تا قشم

زخم پاشیده است روی نمک

بعد هم با زبان ابری سخت
گفت ای دوست پنبه هایم ریخت

ابد و یک روز

چشم درآر قوم شوهر

کادو

در یزد اگر طلا گرانست
می آورم از پکن، النگو
هم چشم درآر قوم شوهر
هم قوت قلب زن، النگو

روایت هفته

لطفاً تو ببر مسافر اسنپ را
من در صف گوشت جا نگه ‌می‌دارم




عنوان